باور
رفتنت را من باور کرده ام!!!
رفتنت را من باور کرده ام!!!
بعد از رفتنت خیلی چیزها دیگر مهم نیست!!!
مهم نیست باشی یا نه!
مهم نیست بازگردی یا نه!
مهم نیست پشیمانی یا نه!
مهم من هستم که دیگر نیستم!!!
و اشک هایت مبارک
بـــــــــــــــانو!!!
دموکراسی چشمانت به من فهماند که دیگر جایی در دلت ندارم!!!
از آن لحظه که گفتم : من میخواهم بروم ؟
و تو گفتی : هر جور که راحتـــــــی عزیزم !!!
دست نوشته های : "محمد کامرانیان"
تو به دنبال عشقی تازه
و من به دنبال به دلیل رفتنت
تو به دنبال فراموش کردن من
و من به دنبال وجدان خفته تو
چه پوچ گرا شده ام من این روزها؟
به دنبال چیزهایی میگردم که هچ وقت وجود نداشتند!!!
حالادیگر تو رفته ای
و
ساعت ها ایستاده اند
جاده ها بی انتها شده اند!
آسمان هم چنان گریه می کند!
تمام این نبودن ها است که بودن هــــایت را بی ارزش کرد
حالا
این تو
این زلیخا
این هم مصر
اما راهی به سوی کنعان دیگرنخواهی داشت!!!
قسمتی از شعر "کنعان"
تک تک قصه های مادربزرگ به حقیقت پیوست!
او راست می گفت:
همیشه "یک بود یکی نبود"
گــــاهی "رسیدن به هم قسمت نیست"
"بالا رفتیم ماست بود"
"بودنمان راست بود"
"پایین آمدیم دوغ بود"
"عشق ما همش دروغ بود"
نمی دانم آن پیر زن این روزها را ازکجا دیده بود؟؟؟؟؟